Tuesday, September 26, 2006

(زن ، مرد ، ازدواج (1


ادم اصولا فکر میکند با بقیه فرق دارد،اصولا هم اشتباه میکند.بعد ازدواج وقتی بهم گفت : ( تو هم مثل بقیه، ایرادی ندارد ) به خودم لرزیدم. خیلی خودمانی گفت: ( به عنوان یک پدر پیر این توصیه ها را از من داشته باش، به همه گفتم ، ولی هیچ وقت اثر نداشته. از (اینکه شخص شیطان به ضعفش اعتراف کرده بود تنم لرزید
. قهقه ای سر داد ، فهمیدم در اشتباهم

درصد ریسک هیچ ازدواجی مثل ازدواج عشقی بالا نیست . چون سود در این نوع ازدواج نسیه است . ولی ازدواجی که بر پایه پول وظاهر بنا شده سودش از پیش مشخص است . دقیقا به همین دلیل دراین نوع ازدواج هیچ تاخیری جایز نیست ولی ازدواج عشقی هرچه دیرتر بهتر

خیانت نکردن در عشق عین خیانت است چه طور ؟
. وقتی میگویی دلم میخواهد، ولی خیانت نمیکنم. در عین صداقت به عشق ،به خودت خیانت کرده ای

فرزندم ! تنها لحظاتی که در زندگی زناشویی واقعا صداقت داری وقتی است که ((دیوانه)) وار عاشقی ! همان اوایل. بعد از ان یا ادای صداقت را در می اوری یا فرصت خیانت نداشته ای

زنها اصولا عاشق مردانی میشوند که ازادی و بیقیدی خود را همیشه به رخ میکشند
در حالی که زن خواهان وابستگی مرد به خود است ، در ناخوداگاه خود همیشه مردی را ستایش میکند که به هیچ زنی وابسته نمیشود و او را (( مرد واقعی)) مینامد
وچیزی که باعث سردرگمی زن در عشق است این پارادوکس همیشگی است
وضعیت مرد هم چندان بهتر نیست . این جمله اشنا نیست :( زنی که به خیانت نکردنش اطمینان داشته باشم جزابیتی برایم ندارد) ؟

! اگر خواستید نظری بدهید به من فحش ندید به خدا اینها نظرات اونه*

Tuesday, September 19, 2006

Mad man has return*

خوب . انتظار به پایان رسید . سلام به میلیون ها نفری که منتظر خواندن اراجیف بنده هستند. تو این مدتی صاحب این قلم (کیبورد!) چیزی نمی نوشت مشغول کار خاصی نبود . چندتایی پروژه کاری به اتمام رسید .ماشینم را تعمیر بردم .چندتایی سفر مفید رفتم چندتا کتاب خوب خواندم . چندتا دوست خوب پیدا کرم چندتا از دست دادم. کلی فیلم دیدم .خواستگاری رفتم. نامزدی گرفتم و با عشقم ازدواج کردم ... مطلب مهمی نبود برای اعتراف . ارتباطم با جناب استاد کم شده. نمی دانم شاید به خاطر مسائل عاطفی باشد که گرفتارم کرده بود و بالاخره کار خودش را کرد. اخر ازدواج سنت پیغمبر است ((اخر بنده خدا هی ازدواج کرده که ثابت کنه سنتشه یکی نبوده که بگه ممد جان تو بگو ما قبول داریم)) استاد هم حساس ! کلی بهش بر خورد !

بگذریم .

همیشه وقتی می اید که سرم خلوت باشد وقت فکر کردن وسوال کردن داشته باشم . البته او هم باید حوصله من را داشته باشد . خیلی گرفتاره ولی به اندازه همه ادمهای دنیا وقت داره. برای هر نفر روزی 24 ساعت . بلکه بیشتر . چون هر لحظه هزاران راه نرفته پیش پایت میگذارد. مثل ان یکی نیست که بگوید همه جوابها در کتاب است و سنت .وفقط یک راه هست ان هم راه راست ! (ادم خوابش میگیره چرا راه راست وقتی جاده چالوس هست کی میره اتوبان ؟ )

حالا تازگی ها یه قرار ملاقات گذاشتم . گفته حرفهای مهمی داره.

A song by snap *